یاد بچگی
سلام پسر و دختر گلم اینو مینویسم برای یادآوری روزهای کوچیکیتون روزهایی که بی شک چیزی از اون به یاد نمیارین امروز که از خواب پاشدی مثل همیشه با چشای بسته رفتی سراغ گهواره آجی ومنم دنبالت که آجی خوابه واز خواب نیفته.تو هم گهوارشو یه تکون دادی و با هم رفتیم دیش.اجی هم که از خواب افتاده بود گذاشتمش رو مبل وتو هم کنارش نشستی ویکم نون ماست نعنا خوردی واماده شدی رفتیم خونه مامانی صاحب الآنم اینجا من دارم اینارو مینویسم چشم انتظار بزرگ شدن شماهام تا بلکه یکم این روزا سخت جای خودشو به روزهای بهتر بده..دوستتون داریم من وبابایی،😘😘
نویسنده :
مادر
16:29