خاطره
یک سال وده ماه وبیست وچهار روز از بودن مهراد کنارمون میگذره مهرسا ساداتم دو ماه وشونزده روز که خانواده ی ما رو کامل کرده.امشب تا دیر وقت خونه مامان رضوان بودیم و ماش پلو خوردیم.مهراد تو دیگه الان میتونی همه ی کاراتو انجام بدی ولی پروژه دیش گفتنت هنوز کامل نشده و تو یاد نگرفتی به موقع بگی دیش.راستی امشب خونه مامانی با آجی بازی میکردی تا روشو سمت تو میکرد میگفتی ا؟مد و روشو اونور میکرد میگفتی ا؟بف(رفت)شیرین زبون منی دیگه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی